کد مطلب:80287 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:305

نگاهی گذرا به ماجرای عثمان











ابن ابی الحدید در این باره بحث مفصلی كرده كه ما فشرده آن را در اینجا می آوریم. او

[صفحه 92]

می گوید:

صحیح ترین اخبار در مورد عثمان آن است كه «طبری» در تاریخ خود آورده كه خلاصه آن چنین است: عثمان حوادث تازه ای در اسلام به وجود آورد كه باعث خشم مسلمانان گردید این رویدادها عبارتند از: سركار آوردن بنی امیه مخصوصا فاسقان، سفیهان و بی دینان آنها و اعطای غنائم به آنان و آزار و ستمهائی كه در مورد عمار یاسر، ابوذر و عبدالله بن مسعود و كارهای دیگری كه در اواخر خلافت خویش انجام داد.

ولید بن عقبه را والی كوفه ساخت كه گروهی به شراب نوشیدن وی گواهی دادند... و نیز سعید بن عاص را پس از ولید فرماندار كوفه ساخت و فرمانداران او وضعی پدید آورده بودند كه مردم آماده پرخاش و انفجار بودند لذا می بینیم همینكه سعید بن عاص گفت: «عراق بستان قریش و بنی امیه است» اشتر نخعی در پاسخ وی گفت خیال می كنی سرزمین عراق كه خداوند به وسیله ی شمشیر مسلمانان آن را فتح نموده مربوط به تو و اقوام تو است؟ رئیس شرطه سعید، ناراحت شده و به اشتر پرخاش نمود، اشتر به یارانش از طایفه «نخع» اشاره كرد، آنها به جان رئیس شرطه افتادند، او را سخت كتك زدند و به دنبال این جریان در محافل انتقاد و بدگوئی از سعید فرماندار كوفه شروع شد این بدگوئی و اعتراض كم كم به عثمان كه سعید را والی ساخته بود، سرایت نمود و بسیاری از مردم بر ضد دستگاه حكومت اطراف یكدیگر، گرد آمدند، سعید جریان را به عثمان نوشت و عثمان دستور داد رهبران شورش را به شام تبعید كند، معاویه را هم از این تبعیدیان و جریان كار آنها آگاه ساخت.

تبعیدیان كه عبارت از: اشتر نخعی، مالك بن كعب، اسود بن یزید نخعی، علقمه بن قیس نخعی، صعصعه بن صوحان و گروه دیگری بودند وارد شام شدند، پس از ورود، بین آنها و معاویه در جلسات متعددی سخنانی رد و بدل شد و همگی به معاویه پرخاش كردند و موهای سر و صورتش را كندند، پس از آن معاویه نامه ای به عثمان نوشت كه اگر اینان در شام باشند، مردم شام را نیز همچون مردم كوفه خواهند شورانید.

عثمان دستور بازگرداندن آنها را به كوفه داد. باز هم والی كوفه از دست آنان شكایت كرد این بار دستور داد آنها را به «حمص» تحت نظر عبدالرحمن بن خالد تبعید كند و عبدالرحمن در «حمص» با وضع خشونت آمیزی با آنان رفتار كرد.

در سال یازدهم خلافت عثمان، عده ای از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گرد هم آمدند و ایراداتی كه به عثمان داشتند وسیله «عامر بن قیس» به او رساندند، عثمان به عامر بن قیس آن مرد خدا

[صفحه 93]

شناس عابد جواب اهانت آمیزی داد.

اما وضع مدینه طوری بود كه عثمان مجبور شد با چند نفر از فرمانداران مورد علاقه اش در این باره مشورت كند، به این جهت از عبدالله بن عامر، سعید بن عاص، معاویه بن ابی سفیان، عبدالله سعد و عمروعاص دعوت كرد و جریان هیجان و آمادگی مدینه را برای شورش با آنان در میان گذارد.

در پاسخ وی هر یك نظریه ای دادند:

عبدالله بن عامر گفت: صلاح در این است كه مردم را به جهاد مشغول سازی تا از این فكر منصرف گردند. سعید بن عاص گفت: باید ریشه ی درد را قطع كرد، از كسانی كه وحشت داری فاصله گیر و كار آنان را یكسره كن، زیرا جمعیتها چنانچه رهبران خویش را از دست دادند متفرق خواهند شد.

عثمان گفت: این نظریه ی خوبی است اما!

معاویه گفت: به نظر من باید سران لشگر خود را فرمان دهی آشوبگران را زیر نظر بگیرند.

عبدالله بن سعد گفت: مردم اهل طمع هستند آنقدر به آنان ببخش تا به تو علاقمند گردند. عمروعاص گفت: تو بنی امیه را بر مردم سوار كرده ای یا عدالت كن و یا از كار كناره بگیر. عثمان از این سخن سخت ناراحت شد ولی عمروعاص با زرنگی سخن خود را توجیه كرد. عثمان عمال و فرمانداران خویش را بازگرداند و دستور داد مردم را برای جهاد مجهز سازند.

در سال 35 هجری مخالفان عثمان و بنی امیه در شهرهای اسلامی با یكدیگر ارتباط برقرار كردند و یكدیگر را بر عزل عثمان و فرماندارانش تهییج كردند و سرانجام به اینجا منتهی شد، كه از مصر دو هزار نفر به رهبری «ابوحرب غافقی» از كوفه دو هزار نفر به همراهی «زید بن صوحان» و «مالك اشتر» و «زیاد بن نضر حارثی» و «عبدالله بن اصم غامدی» و از بصره گروه بسیاری به رهبری «حرقوص بن زهیر سعدی» به عنوان زیارت خانه خدا به سوی مدینه حركت كردند.

در ماه شوال 35 در نزدیكی مدینه هر كدام در نقطه ی خاص فرود آمدند، پس از آن گروهی را به مدینه فرستادند تا مقصودشان را به مردم برسانند.

سرانجام وضع به جائی رسید كه منزل عثمان را محاصره كردند، اما از رفت و آمد با عثمان جلوگیری ننمودند، اینان در پاسخ روسای مهاجران گفتند: ما به این مرد نیازی نداریم و برای همین جهت از شهرهای خود به مدینه آمده ایم، از خلافت كناره بگیرد، تا دیگری را به جای او

[صفحه 94]

قرار دهیم عثمان در این موقع فرصت را غنیمت شمرد و از فرمانداران خود وسیله ی نامه كمك خواست، فرمانداران وی به جز معاویه هر كدام در این راه اقدام كردند.

روز جمعه عثمان پس از نماز منبر رفت و به گروه آزادیخواهان گفت: «همه اهل مدینه می دانند شما به وسیله ی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم لعن شده اید!... هیجان و شورش در مردم پدید آمد و شورش آنچنان بالا گرفت كه عثمان از ترس بیهوش شد، وی را به خانه آوردند.

علی علیه السلام و طلحه و زبیر به خانه عثمان رفتند و دیدند عده ای از بنی امیه از جمله مروان در آنجا گرد آمده اند. آنها به علی علیه السلام گفتند: تو ما را هلاك كردی! این كار، كار تو است، اگر به خلافت برسی زندگی تلخی خواهی داشت، امام علیه السلام خشمناك شد، بپاخاست و آنان كه همراه وی بودند، بپاخاستند و همه از منزل خارج شدند.


صفحه 92، 93، 94.